رقیب سخت

BitaRrrr

#رقیب_سخت



پارت ۱۵




جولیا:"تو نمیتونی به یه دختر اینطوری بگی فهمیدییی؟"
باکوگو دست میدوریا رو گرفت و با عصبانیت اخرین حرفشو گفت
باکوگو:"تو در حد من هم نیستی بخام الکی وقت با ارزشمو صرف توعه جن . (عهم) دع کنم." و با میدوریا رفت
.
.
.
.
تو ماشین
میدوریا تو دستش گوشی بود و در حال نگاه کردن به وسایل های خانگی بود گفت:"میگم از این عروسک بزرگ ها هم بخیرم؟ خرس گنده! خیلی باحالن .. خودشم رنگ کرمیش...شبیه توعه!"
باکوگو چپ چپ نگاه کرد به میدوریا
میدوریا یکمی مکس کرد:"عه...عااا...ممم...با تو قهر کردنی بتونم دیگه پیش خرست بخوابم!..."
باکوگو:"ارع همچی خریدیم مبل یخچال لباسشویی میز تخت غیرع ، فق خرسمون موندع!"کمی با حالت خشک
میدوریا:"عا‌......خب منطور من این بود که.....بعد اینکه همه وسایلا رو خریدیم یدونه خرس بزرگ هم بخریم..."
با کوگو ریلکس و کمی عصبی گفت:"نیاز نیست!"
میدوریا ناراحت شد و با پایین نگاه کرد و بعد چن ثانیه سکوت با ارامش گفت :"اخه چرا؟"
باکوگو:"چون هیچ وقت قرار نیست من باهات دعاا کنمم که تو با من قهر بشی بری پیش خرست! اونموقع همش بهونه میکنی منو ول میکنی تند تند میری پیش خرس!" وبعد گفتن این حرفاش(کاملا جدی) لبخند زد
میدوریا لبخند زد و گفت:"اوم...گمونم....حق با توعه...خب تو خرس بخر ولی تند تند باهات قهر نمیکنم!"
باکوگو:".....







پایان






ادامه دارد
BitaRrrr
دیدگاه ها (۶)

رقیب سخت

رقیب سخت

#رقیب_سختپارت ۱۴باکوگو:"خو به من چه!"جولیا:"ع...عشقم.....یعن...

رقیب سخت باکوگو میدوریا

رقیب سخت

رقیب سخت BitaRrrr

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط